جدول جو
جدول جو

معنی رد شدن - جستجوی لغت در جدول جو

رد شدن
پذیرفته نشدن، گذشتن عبور کردن گذشتن، پذیرفته نشدن، مردود شدن رفوزه شدن (در امتحان)
فرهنگ لغت هوشیار
رد شدن
گذشتن، عبور کردن
پذیرفته نشدن، رفوزه شدن
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
فرهنگ فارسی عمید
رد شدن
گذشتن، عبور کردن، پذیرفته نشدن
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
فرهنگ فارسی معین
رد شدن
Row
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
رد شدن
выстраивать
دیکشنری فارسی به روسی
رد شدن
ausrichten
دیکشنری فارسی به آلمانی
رد شدن
вишиковувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
رد شدن
ustawiać
دیکشنری فارسی به لهستانی
رد شدن
排列
دیکشنری فارسی به چینی
رد شدن
alinhar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
رد شدن
allineare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
رد شدن
alinear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
رد شدن
aligner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
رد شدن
ordenen
دیکشنری فارسی به هلندی
رد شدن
पंक्ति लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
رد شدن
menyusun
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
رد شدن
رصف
دیکشنری فارسی به عربی
رد شدن
לסדר
دیکشنری فارسی به عبری
رد شدن
整列する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
رد شدن
정렬하다
دیکشنری فارسی به کره ای
رد شدن
sıralamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
رد شدن
kupanga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
رد شدن
จัดเรียง
دیکشنری فارسی به تایلندی
رد شدن
সারিবদ্ধ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
رد شدن
صف لگانا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرد شدن
تصویر زرد شدن
رنگ زرد گرفتن اصفرار. یا زرد شدن خورشید غروب آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرد شدن
تصویر خرد شدن
ریزه ریزه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترد شدن
تصویر ترد شدن
لطیف و نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نقصان حرارت یافتن فاقد گرما شدن، مقابل گرم شدن، از کاری دلزده شدن ملول گشتن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرد شدن
تصویر سرد شدن
((~. شُ دَ))
مردن، ناامید شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از در شدن
تصویر در شدن
خارج شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از در شدن
تصویر در شدن
داخل شدن، درون آمدن، در رفتن، داخل گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
نشان به جایی بردن، چشپر کسی را گرفتن رد پای کسی را گرفتن، نشان به جایی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رس شدن
تصویر رس شدن
متبلور شدن آن، رست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رد زدن
تصویر رد زدن
رد جستن، نشان و اثر کسی یا چیزی را جستجو کردن
فرهنگ فارسی عمید